امروز می تونست خیلی بهتر باشه . مجبور شدم پرون چری. بعدش افتادم بعدش هم حالم خوب نبود . تا شب رفتم الی جی و تو صف. جدی نمی گیرن. بهرحال من پرایوت نوبت دارم . اگر این نشد موقع برگشت ناگهان چشمم به ماه افتاد در محاصره ای زیبای برج ها. ماه کامل تقریبا. همیشه ماه و من مکالمه داریم در شب چون هر دومون می فهمیم تنهایی یعنی چی. بعد صمیمانه دعا کردم . و چقدر دلم رفت برای زیبایی ش . اما اکهارت به من یاد داده که نخواه . منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دنیای پلیمر شرکت آلاس برزین ????یک عدد صـــــورتـــــــی نــازنــازی???? اطلاعات صنعتی گروه چت بچه های مشهد,لینک گروه های تلگرام مشهدی ●▬▬▬▬๑۩ ✎ کتاب مبین ✎ ۩๑▬▬▬▬▬● مقاله های من در رز بلاگ آزمون علمی Apidl